شناسایی طرحواره ها
شناسایی طرحواره ها
در صحبت با بیمار درباره دوران طفولیت و نوجوانی، مهم است تلاش شود تا باورهای بنیادینی طرحواره هایی که احتمالاً با تظاهر بیماری مرتبط هستند، شناسایی شوند.
باورهای هفته در این دوران می توانند نقش تاثیرگذاری در بیماریهای روانپزشکی ایفا کنند چرا که ارزیابی بیماران از موقعیتها و الگوی افکار خودایند و رفتار آنان را هدایت میکنند.
برخی باورهای بنیادین درباره خویشتن که ممکن است در حین صحبت با مبتلایان به بیماریهای شدید روانی کشف شوند، عبارتند از:
- من به اندازه کافی خوب نیستم
- نمی توان به مردم اعتماد کرد
- بی ارزش هستم
- دوست داشتنی نیستم
- من یک بازنده ام.
طرحواره های کلیدی در اسکیزوفرنیا میتواند دربرگیرنده باورهای تحریف شده تری باشد مثل من شیطان هستم؛ من معیوبم؛ من ناقصم؛ نمونه باورهای بنیادینی که ممکن است در اختلال دوقطبی یافت شوند شامل من خاص هستم؛ من بازنده ام؛ من بایستی تحت نظر باشم.افراد واجد باورهای شخصی بنیادین ناسازگارانه ممکن است تلاش کنند تا با یکی از این نوع طرحواره ها جبران نمایند: من بایستی به هر قیمتی که شده مورد پذیرش همه باشم؛ من باید موفق باشم.
عقاید گوناگونی که یک فرد درباره خویشتن دارد، عزت نفس وی را کنترل میکنند بعدها در دوره رفتار درمانی شناختی میتوان با استفاده از فنون این باورها را اصلاح نمود تا اعتماد به نفس و خودکارآئی بهبود یابند در روند ایجاد جمعبندی بیمار این باورهای بنیادین کشف شدند: بیماری روانی تقصیر خودته؛ هیچکس به یه مریض روانی اعتماد نمیکنه؛ من بایستی تحت نظر باشم؛ دنیا جای خیلی خطرناکیه؛ همیشه بایستی مراقب خودت باشی